نمرههای این ترم هم اعلام شد. شش تا درس، دوازدهواحد:
نوزده و نیم
نوزده
نوزده
هفده و نیم
هفده
پانزده
# دانشگاه
- ۳ نظر
- يكشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۱
نمرههای این ترم هم اعلام شد. شش تا درس، دوازدهواحد:
نوزده و نیم
نوزده
نوزده
هفده و نیم
هفده
پانزده
امروز صبح با اصرار فراوان تهیه کننده و پافشاری مدیر محترم گروه برای اولین بار در نقش مجری-کارشناس در برنامهی سایهروشن حاضر شدم و چهارقسمت برنامه با حضور مهمان عزیزمان ضبط کردیم. هر چند که بحث خوب و بسیار مفیدی انجام شد؛ اما از نتیجهی کار راضی نیستم.
هر وقت کاری را قبول میکنم که میدانم در تواناییم نیست، چنین احساسی دارم. حتی اگر تهیهکننده هم از نتیجه کار راضی باشد، خودم میدانم که کار خوبی نکردهام.
یک ماه «وبلاگ ننوشتن» هیچ کس را نکُشته است؛
من را هم نکُشت؛
از این به بعد هم نمیکُشد.
*
این همه رفیق رازدلی که داریم و نمینویسند مگر مردهاند؟
نه؛ از من هم زندهترند.
زندگی که فقط نوشتن نیست.
*
«نوشتن» بعد از مدتها «ننوشتن» همیشه با چیستی و چرایی شروع میشود:
صاد چیست؟
چرا صاد؟
و این سؤالها لزوماً جواب ندارد.
بحث مفصلی آماده کردهام راجع به «مهارتهای زندگی در دنیای دیجیتال» که فردا برای مادران یک دبیرستان خوب تهران ارائه کنم.
همیشه قبل از چنین جلساتی در ذهنم سؤالاتی که ممکن است در حین جلسه پیش بیاید حدس میزنم و پاسخی برایشان آماده میکنم. بعضی وقتها هم سیر بحث را به گونهای میچینم که اصلاً چنان سؤالی پیش نیاید.
تنها سؤالی که اگر بکنند در میمانم و پاسخ معقولی برای گفتن ندارم این است که: «منبع این حرفها کجاست؟» یا «چرا ما باید به این حرفها و توصیهها عمل کنیم؟ مگر شما کی هستید؟»
حق دارند. من نه تحصیلاتی در این موضوع دارم و نه این حرفها را با آدمی خبرهتر از خودم چک کردهام و نه حتی خبرهای میشناسم که به این توصیهها باور داشته باشد. توصیههای من دربارهی «اینترنت و مسألهی رشد» در سطح نظریهپردازی است و میدانم که خیلی از اطرافیانم اساساً با آن مخالفند. باید یک طوری خودم را قانع کنم:
چه میتوان کرد؟ امروز کادر مدرسه من را دعوت کردهاند. اگر روزی دیگر فردی دیگر را دعوت کردند میتواند برود و استدلالهای خودش را بیاورد و لزوم حضور دانش آموزان در اینترنت را تطهیر کند. تکلیف من چیز دیگری ست.
احتمالا «میلاد دخانچی» را با برنامه گره می شناسید. سر پر شوری دارد و علی رغم پیچیده فکر کردن، ساده حرف می زند. این خصلتش را دوست دارم.
مقالهی مؤدبانه، خوب و نفسگیری نوشته در وبلاگش با عنوان «عبور از آوینی» که خواندنیست و برای علاقمندان گفتمان وحید جلیلی و سینه چاکان رضا امیرخانی تأمل برانگیز است.
البته پیش نیاز فهم دقیق کلمات دخانچی، اشراف بر اندیشه آوینی و نوع برخورد جامعهی حزب اللهی با اوست. همینطور آشنا بودن با نوع نگاه دخانچی به انقلاب اسلامی و باور میزان و نوع تعهدش به آرمانهای امام.
نگاه دخانچی را به عنوان یک طرح نو و ایجابی برای برون رفت از وضع موجود میپسندم. هر چند تا تبدیل شدن به گزارههای عملی فاصله فراوانی دارد.
چون اولین دفعهای است که باید برای امتحان بچهها از کتاب تاریخ سوم سؤال طراحی کنم، نمیتوانم حدس بزنم که چه سؤالی آسان و چه سؤالی سخت است.
مثلاً این نمونه را ببینید:
*
رضاخان پیش از رسیدن به سلطنت کدام یک از اعمال زیر را انجام نداد؟
الف) شرکت در مراسم عزاداری محرم
ب) برداشتن حجاب و رواج منکرات
ج) تعطیلی مشروب فروشیها و قمارخانهها
د) جلوگیری از درج مطالب خلاف شرع در مطبوعات
*
خیلی ساده است؟ خیلی تلخ است؟ خیلی عبرت آموز است؟ خیلی تاریخ تکرار می شود؟
نماز صبح را در عوارضی قم-تهران خواندیم و زدیم به جاده. از بارندگی دیشب هنوز زمین خیس بود و هوا به شدت سرد. هنوز یکی دو کیلومتر بیشتر نرفته بودیم که کم کم مه جاده را پوشاند. مه غلیظ و فراگیر که دید مستقیم را به یکی دو متر جلوتر از ماشین محدود میکرد. راننده سرعت را کم و کمتر کرد. چراغهای چشمک زن ماشین روشن و خاموش میشد و سکوت مطلق ما و جاده را میشکست. راننده ناخودآگاه به جلو خم شده بود تا بلکه چیزی بیشتر ببیند. حتی خطوط سفید جاده هم دیده نمیشد.
بیست کیلومتر در چنین حالتی راندیم. گاهی در چند متری خود ماشین دیگری را میدیدیم که به همین وضع در حال حرکت بود و از ما آرامتر میرفت. یکی دو بار هم بعضی رانندههای چموش با ماشینهای مدل بالا چراغهای مه شکنشان را روشن کرده بودند و با سرعت نسبتاً زیادی گاردریل را نشان گرفته بودند و در خط سه میتاختند.
شرایط هیجان انگیز و عبرت آموزی بود.
دوازده سال است با حمید رفیقم؛ و رفاقتمان -در سالهای دور از خانه- از نوشتن و خواندن شروع شد و با خواندن و نوشتن ادامه پیدا کرد. رابطهای دو طرفه که هر دو در آن منتفع میشدیم. بعد از دانشگاه اما فعالیت من در این شرکت دو نفره تبدیل شد به نوشتن و نخواندن؛ یعنی فقط من مینوشتم و او میخواند و طبیعتاً من سود میرساندم و او سود میبرد!
حالا آقای چاق، حمید مهاجر عزیز، با عبور از بحران سی سالگی، وبلاگ باز کرده است؛ هر چند که احتمال میدهم مثل همهی کارهای دیگرش فصلی و موقتی و دیم باشد؛ اما رسوا کردنش برای گرفتن انتقام این سالها که هیچ نمینوشت و فقط میخواند غنیمت است.
بانو سرماخورده بود و کمی بیش از همیشه اذیت میشد. امشب رفتیم دکتر متخصص که اساسی معالجه کند.
آقای منشی با دفترچه تأمین اجتماعی پانزده هزار تومان گرفت و در نوبتمان گذاشت و بعد از نیم ساعت رخصت ورود داد.
پزشک محترم هم با طمأنینه معاینه فرمود و نسخهای نوشت و به سلامت گفت.
جلوی درب خروج، آقای منشی پنج هزار تومان از پولمان را پس داد و گفت: «بیمارتان تخصصی نبود. دکتر فرمودند که مبلغ اضافه را برگردانم.»
امروز سحر، هنوز چند دقیقهای تا زنگ زدن ساعت بیدار باش نمازصبح مانده بود که به بانگ خروس از خواب بیدار شدیم. صدا از نزدیک میآمد و بسیار شفاف و تحسین برانگیز بود.
بعد از اسباب کشی تابستان، چند ماهی بود که از فیض «خروس خوانی» بینصیب بودیم. یادش بخیر! صاحبخانهی قبلی روی پشت بام منزل از انواع چرندگان و پرندگان نگهداری میکرد و ما معمولاً با صدای خروس از خواب بیدار میشدیم. حس خوبی داشت.
صاحبخانهی جدید هم که کلاً به احساسات ما اهمیت خاصی میدهد، دیشب یک عدد خروس خوش صدا و وقتشناس به همراه دو قطعه مرغ تخم گذار و محترم به حیاط خانه آورده و موجبات سرور و شادی اهل خانه علی الخصوص ریحانه، مهدیه، آمنه، محمدرضا و سایر ساکنین زیر ده سال را فراهم آورده.
حالا تازه اول ماجراست.
جلسهی خوب جلسهای است که وقتی تمام میشود، وقتی توی ماشین داریم میرویم خانه، با هم بگومگو داریم؛ هنوز حرف برای گفتن مانده؛ سؤال داریم و بیش از اولٍ جلسه تشنهی موضوع شدهایم.
آموختهام که قسمتی از آموزش، قسمت مهمی از آموزش، توزیع عطش است.
10:00
شهر ری، زیارت و بازدید از حرم حمزه بن موسی، عبدالعظیم حسنی و طاهر بن زین العابدین علیهم السلام، مروری بر تاریخ شکل گیری حرم و معماری آن، مروری بر حوادث مهم تاریخ معاصر مرتبط با حرم، زیارت مزار ملاعلی کنی و آیت الله شاه آبادی و آیت الله کاشانی، عبور از مدفن ناصرالدین شاه، فاتحه خوانی برای ستارخان در باغ طوطی و طیب حاج رضایی در صحن مصلی، اشاره به محل مقبره رضاخان و محوطه پیرامونی آن و مرور وقایع بهمن ۵۷
11:30
مترو شهر ری تا مترو امام خمینی، توقف در ابتدای خیابان امام و شرح توسعه حصار تهران، اشاره به جایگاه میدان مشق، میدان توپخانه، خیابان امین السلطان و لاله زار، خیابان چراغ برق، بانک شاهی، معرفی اجمالی محوطه فعلی میدان مشق (موزهها، پست ایران، سر در باغ ملی و...)، سوار شدن به ماشین دودی در ابتدای خیابان باب همایون و عبور از خیابان ناصرخسرو، عبور از مقابل دارالفنون و کوچه مروی و شمس العماره، توقف در مقابل کوچه تکیه دولت، بازدید و اقامه نماز در مسجد امام، صرف ناهار، عبور از خیابان پانزده خرداد و سبزه میدان، بازدید از میدان ارک و محل اولیه توپخانه، معرفی ایستگاه رادیو و مسجد ارک
14:00
ورود به مجموعه تاریخی گلستان، ورود به محوطه ایوان تخت مرمر، توضیح درباره باغ ایرانی، بازدید از تخت مرمر، بازدید از خلوت کریمخانی، بازدید از نگارخانه گلستان و نقاشیهای کمال الملک و سایرین، بازدید از تالار آینه و تالار سلام، قدم زدن در باغ گلستان، تماشای شمس العماره در حال مرمت از بیرون، بازدید از تالار الماس و عکسهای تاریخی، بازدید از موزه مردمشناسی و کاخ ابیض
16:30
بازگشت از طریق مترو پانزده خرداد (چهار راه گلوبندک)