صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸۷۵ مطلب با موضوع «بداهه» ثبت شده است

دومین سال‌گرد ورودم به قم؛ پس‌لرزه‌های اسباب‌کشی؛ درگیری‌های اداره؛ وداع با پیام‌بری...
امسال هم فقط یک جمله: «آبِ قم، دیگر نمک ندارد.»

# هجرت

# قم

  • ۵ نظر
  • دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

امپراطوری معظم گوگل از شبکه مجازی خود به نام «گوگل‌پلاس» رونمایی می‌کند و ما قحطی‌زدگان ارتباط حقیقی و تشنگان دریای فیلترشده‌ی اینترنت به سویش حمله می‌بریم.
بی آن که لحظه‌ای درنگ کنیم و از خود بپرسیم: «ما به توسعه‌ی ارتباطات مجازی‌مان چه نیازی داریم؟ و چقدر نیاز داریم؟»

# رسانه

  • ۹ نظر
  • يكشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

علی مسخره می‌کند که حتماً می‌خواهی این را هم توی وبلاگت بنویسی؟!!
و خودش خوب می‌داند که خواهم نوشت از بعدازظهری که بعد از عمری، بی‌ترس از دیده‌شدن و خراب‌کردن و شماتت‌شنیدن دست به توپ و تور بردم و هم‌بازیِ آدم‌هایی شدم که بیش از این که با من رفیق باشند، مهربان بودند؛ و باران می‌آمد و وقتْ خوش بود.
غار واقعی این‌جاست برادر. هر چند که برای شما هم‌چنان مرغ همسایه غاز باشد.

# دوست

# پنجشنبه‌ها

# قصه

  • ۳ نظر
  • پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه

یک نفر از دوستان قدیمی که سال‌ها از او بی‌خبر بودم بی‌مقدمه تماس گرفته و ابزار محبت کرده.
از توی فایل اکسل ذهنم تمام مشخصاتش را یافته‌ام: سن و سال، قیافه و لهجه، قد و قامت، رشته و سواد، علایق و دغدغه‌ها. اما متأسفانه هر چه فایل ورد ذهنم را بالا و پایین می‌کنم که بلکه خاطره‌ای، گفتاری، یادگاری، چیزی از او بیابم نمی‌توانم.
ذخیره کردن اطلاعات آدم‌ها در دو فایل جداگانه‌ی ورد و اکسل همین دردسرها را هم دارد.
حالا من با آدمی طرف هستم که کاملاً می‌شناسمش و هیچ از او به خاطر ندارم.

# دوست

  • ۶ نظر
  • چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
  • :: یزد

یه جمله‌ی معروف هست که میگه: «هر دو بار اسباب‌کشی معادل یک بار آتش‌سوزیه!»
البته منظور نظر گوینده میزان خسارت‌هاییه که به اسباب و وسایل -در اثر نقل و انتقال استاندارد و تضمین‌شده‌ی شرکت‌های باربری (!) - وارد میشه.
اما به نظر من: «هر دو بار اسباب‌کشی معادل یک‌بار اردوی جهادیه!»
البته من از نظر معنوی این دو پدیده رو قابل مقایسه نمی‌دونم. اما واقعاً این موارد به نظرم کاملاً قابل مقایسه‌ست:
پیش‌قراولی => جستجوی بنگاه به بنگاه و کوچه به کوچه‌ی خانه‌ی جدید
مذاکره و تفاهم با مسئولین منطقه => عقد قرارداد با صاحبخانه و طی کردن شرایط سکونت
تأمین بودجه و اعتبار برای اردو => جمع و جور کردن مبلغ بیعانه و اجاره و ... از هزار راه نارفته
رفت و برگشت به منطقه => سر و کله زدن با راننده و کارگر حمل و نقل و ... برای جابجایی
اسکان جهادی در منطقه => سازگار شدن با خانه‌ی جدید که کمبودهای اقامتی فراوانی دارد
و البته خستگی و بی‌خوابی و کار بدنی شدید و درگیری لفظی و تنش‌های روانی و ... که همواره جزء لاینفک این دو برنامه‌ست.

# مسکن

# جهادی

# سبک زندگی

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

مستاجرهاش می‌فهمن!

# سبک زندگی

# مسکن

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

این همه بار اسباب‌کشی کرده‌ام و هیچ باری مثل قبل نبوده:
از ک.تکبیری به ک.جعفری، از ک.جعفری به ک.حیدری، از تهران به یزد، از م.فردوس به منزل فاطمی، از منزل فاطمی به منزل شایق، از یزد به تهران، از خ.سردار به خ.پیامبر، از و.224 به و.421، از تهران به قم... و حالا از ک.پاسداران4 به ک.ولیعصر16
هر کدام برای خود ماجرایی و داستانی و هزینه‌ای و تجربه‌ای.
برای فهمیدن زندگی اما این‌ها تجربه‌های اندکی است.

# مسکن

# قم

# سبک زندگی

  • ۳ نظر
  • شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

از لذت‌های نوشتن در رازدل یکی هم‌‌این است که هیچ حرفی هم که برای گفتن نداشته باشی، ادمین فرزانه بالای صفحه‌ی پیشخوانت رندماً حدیث گرانبها نمایش می‌دهد؛ حرف زدنت می‌آید!
مثلاً الان این بالا نوشته: «نابود شد کسی که ارزش خود را ندانست»
کلید انتشار را که بفشارم یحتمل یک حدیث دیگر نمایش می‌دهد؛ خوش‌سلیقه.
*
این را هم بخوانید که در مقایسه‌ی رازدل و بلاگفا نوشته‌ام.

# رازدل

  • ۸ نظر
  • جمعه ۲۷ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
اسباب کشیدن مثل درد کشیدن است.
امتداد دارد.
تمام نمی‌شود.

# مسکن

# قم

  • ۶ نظر
  • پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

امشب پنجاه و سومین قسمت ترنم را نوشتم و ترنم یک‌ساله شد.
متأسفانه ایراد نوشتن برای رادیو این است که نوشته‌هایت به درد انتشار نمی‌خورد. این همه مطلبی که هفته به هفته و با زحمت و مشقت فراوانی نوشته‌ام، قابلیت منتشر شدن ندارد. چون ظاهراً بی‌سر و ته است و با گفتار کارشناس برنامه تکمیل می‌شود و از همه بدتر «محاوره‌ای» ست و برای گفتار نوشته شده، نه انتشار.
این هم برای خودش تجربه‌ای‌ست. مغتنم باد!

# اداره

  • ۳ نظر
  • شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

دو هفته پیش انباری‌تکانی کردیم. دو سه کارتن کتاب زیاد آمد. از یک دوره‌ی پنج جلدی فرهنگ معین بگیر تا یک دوره کامل کتب رشته علوم تربیتی و تعدادی کتاب حوزوی و الهیات دانشگاه و کتب فنی هنرستان و ...
علی‌رغم این‌که بعضی از کتاب‌ها کاملاً سالم و قابل استفاده هستند کم‌کم دارم مقاومتم را در مقابل دور ریختنشان از دست می‌دهم.
اگر پیشنهادی دارید که کمکی به مقصد آینده‌ی این کتاب‌ها بکند دریغ نفرمایید.

# زندگی

  • ۵ نظر
  • جمعه ۲۰ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

از فواید یافتن گوش مفت اینه که به جای نوشتن روی کاغذ میتونی افکارت رو شفاهی چرکنویس-پاکنویس کنی.
*
امروز در ملاقات خوشایندی که با چند تا آدم خوب داشتم بالاخره یک‌بار از اول تا آخر بحث روابط مجازی و فیس‌بوک و تغییرات نسل آینده رو با صدای بلند مرور کردم.
دست [گوش] دوستان درد نکنه!

# پنجشنبه‌ها

# دوست

  • ۷ نظر
  • پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

عصری تنها توی خانه نشسته‌ام پشت رایانه و غرق نوشتن متن برنامه‌ام. همه‌ی تمرکزم را گذاشته‌ام روی رعایت همسانیِ گفتارِ عامیانه‌ی گوینده و توی ذهنم طنین صدای رادیویی‌اش پیچیده که دارد به شنوندگان ادب دوست برنامه سلام می‌دهد.
زنگ در خانه صدا می‌کند. ترجیح می‌دهم نشنوم. اما خروس بی‌محل دوباره همه‌ی سکوتم را به هم می‌ریزد. با عصبانیت پشت آیفون تصویری می‌روم. حتماً گدایی‌ست یا مأمور آب و برق یا...
پسرک توی کوچه می‌خندد و با ته‌لهجه‌ی قمی می‌گوید که ماشین من وسط زمین بازی‌شان است و باید لطف کنم و چند متر جلوتر پارک کنم.
*
شده‌ام آدم بده‌ی توی قصه‌ها که بچه‌ها می‌ترسیدند جلوی خانه‌اش بازی کنند؛ مبادا سر و صدایشان چرت بعدازظهرش را پاره کند یا توپشان بیافتد به حیاط خانه‌اش و ...
اما تا سوییچ ماشین را پیدا کنم با وجدانم کلنجار می‌روم که بالاخره غُر بزنم بهشان یا نه.
بالاخره ترجیح می‌دهم آخر این داستان کلیشه‌ای تمام نشود. نه بچه‌ها بترسند و نه من آدم‌بده‌ی قصه بشوم.
*
بی‌خیال شنوندگان ادب دوست برنامه؛ بچه‌های توی کوچه را عشق است! هفت هشت ده تا، قد و نیم قد، طناب بسته‌اند برای والیبال و زمین را خط می‌کشند. ماشین را جابجا می‌کنم.
-: چند به چنده؟ منم بازی...

# سبک زندگی

# قصه

# قم

# نوشتن

  • ۵ نظر
  • چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
گنبد بزرگی بود که تمام چشم را پر می‌کرد. گنبدی که دیگر نیست...


در فضیلت ابن‌الرضا، علی بن محمد، الهادی النقی، علیه و علی آبائه السلام، همین بس که کلمات جاویدان جامعه‌ی کبیره از میان دو لب مبارکش صادر گشته‌است.
تا کور شود هر آن‌که نتواند دید.

موج وبلاگی «جانم فدای حضرت هادی علیه‌السلام»

# تاریخ

# اهل بیت

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

این عدد و رقم‌ها را در سر رسیدم می‌نویسم تا مورخین بعدها بتوانند به آن استناد کنند!

هزینه‌ی رفت و برگشت با اتوبوس: 60.000 تومان
هزینه‌ی دو شب اقامت در سوییت: 70.000 تومان
هزینه‌ی سه روز خورد و خوراک: 55.000 تومان
هزینه‌های متفرقه حمل و نقل و ...: 15.000 تومان

جمع هزینه‌های سفر دو نفره به مشهدالرضا علیه‌السلام: 200.000 تومان

# مشهدالرضا

# سفر

  • ۴ نظر
  • يكشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
حالا دیگر از این‌جا رفته‌ام. خاطراتم و نظرات شما را همین‌جا گذاشته‌ام و رفته‌ام. آن‌چه میسر بود از مطالب پیشین البته به خانه‌ی جدید منتقل شده‌است.
اگر اهل سرک کشیدن در صفحات سر رسید دیجیتال من بوده‌اید حالا باید به رازدل بیایید.
نشانی کوتاه و مختصر صاد شما را به خانه‌ی جدیدم می‌برد: هفده صفر هفت نقطه آی آر

اگر از مشترکان خوراک صاد هستید، حالا باید صرفا از این لینک فیدبرنر استفاده کنید:
http://feeds.feedburner.com/1707ir

چیز دیگری باید بگویم؟
به امید دیدار

# صاد

  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون