صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسکن» ثبت شده است

پیرمرد بنگاه‌دار با ته لهجه قمی می‌پرسد: «شیخی؟»
جا خورده‌ام. دستی به کاپشن سفید و بلندم می‌کشم و می‌گویم: «نه»
ول کن نیست: «پاسداری؟»
نمی‌دانم بخندم یا عصبانی بشوم: «نه»
حرف اول را آخر می‌زند: «پس چرا این شکلی هستی؟»

# مسکن

# قصه

# قم

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

طبقه اول / امکانات کامل / ۷۰ متر / ۵ + ۳۰۰

طبقه سوم / امکانات خوب / گرمایش بخاری / کابینت نیم بند / ۷۵ متر / ۲ + ۲۵۰

زیرزمین / امکانات مناسب / ۱۰۰ متر / ۳ + ۴۰۰

طبقه دوم / نوساز / امکانات کامل / ۷۰ متر / ۱۲ کامل

طبقه اول / امکانات کامل / نوساز / با رنگ و پرده / ۸۰ متر / ۵۰۰

...
حرف‌های تکراری
کالای اساسی

# مسکن

# قم

  • ۵ نظر
  • دوشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۱
  • :: بداهه

امروز سحر، هنوز چند دقیقه‌ای تا زنگ زدن ساعت بیدار باش نمازصبح مانده بود که به بانگ خروس از خواب بیدار شدیم. صدا از نزدیک می‌آمد و بسیار شفاف و تحسین برانگیز بود.
بعد از اسباب کشی تابستان، چند ماهی بود که از فیض «خروس خوانی» بی‌نصیب بودیم. یادش بخیر! صاحبخانه‌ی قبلی روی پشت بام منزل از انواع چرندگان و پرندگان نگهداری می‌کرد و ما معمولاً با صدای خروس از خواب بیدار می‌شدیم. حس خوبی داشت.
صاحبخانه‌ی جدید هم که کلاً به احساسات ما اهمیت خاصی می‌دهد، دیشب یک عدد خروس خوش صدا و وقت‌شناس به همراه دو قطعه مرغ تخم گذار و محترم به حیاط خانه آورده و موجبات سرور و شادی اهل خانه علی الخصوص ریحانه، مهدیه، آمنه، محمدرضا و سایر ساکنین زیر ده سال را فراهم آورده.
حالا تازه اول ماجراست.

# مسکن

# سبک زندگی

# قصه

# قم

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱
  • :: بداهه

بدینوسیله از هم‌اکنون لغایت چهارشنبه ۱۷ آبان برقرار می‌باشد.

سرپرستی واحد قم

# قم

# مسکن

# واحد قم + حومه

  • :: بداهه
  • ۷ نظر
  • سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱
  • :: بداهه

«سه‌شنبه» شانزدهم اسفندماه یکهزار و سیصد و هشتاد و چهار هجری شمسی، بعد از نماز ظهر، به اتفاق اعضای خانواده از تهران به سمت قم حرکت کردیم. روی هم پنج تا ماشین بودیم و احتمالاً بیست و چند نفر زن و مرد.
مثل چنین ساعتی -حدود چهار بعدازظهر- به قم رسیدیم و در یکی از محله‌های حاشیه‌ای شهر به خانه‌ی یکی از علما وارد شدیم. آقایان در صدر مجلس و خانم‌ها کمی پایین‌تر نشستند و «عروس» چادر عوض کرد.
خواندن خطبه‌ و چند جمله‌ای نصیحت و خوش و بش و گرداندن یک ظرف شیرینی، همه‌ی مراسم عقد را تشکیل می‌داد. بعد «عروس» و «داماد» با پدر و مادرشان چندتایی عکس گرفتند و راهی حرم شدیم. پس از نماز مغرب هم به اتفاق میهمانان در یکی از رستوران‌های مرکز شهر شامی خوردیم و به تهران برگشتیم.
در راهِ برگشت، شب، برای اولین بار توی جاده‌ی قم-تهران رانندگی کردم؛ در ماشینی که محارم تازه‌ای در آن داشتم.
*
فاضل نظری تازه سروده بود: «مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد ...» که من کل غزل را قاب گرفتم به دیوار خانه‌ی‌مان: «... از جاده‌ی سه‌شنبه شب قم شروع شد» و مدت‌ها طول کشید تا خانواده‌ی عروس باورشان شد که این شعر را دامادشان نسروده‌است!
*
آن روزها لحظه‌ای تصور نمی‌کردم که وقتی بار دیگر شانزدهم اسفندماه «سه‌شنبه» باشد، در همان محله‌ی حاشیه‌ای شهر قم، همسایه‌ی دیوار به دیوار همان خانه‌ای باشم که خطبه‌ی عقدمان در آن جاری شد.
«تقدیر» حرف‌های ناگفته‌ی زیادی برای انسان دارد.

# هجرت

# مسکن

# بانو

# قم

# ازدواج

# قصه

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بداهه

یه جمله‌ی معروف هست که میگه: «هر دو بار اسباب‌کشی معادل یک بار آتش‌سوزیه!»
البته منظور نظر گوینده میزان خسارت‌هاییه که به اسباب و وسایل -در اثر نقل و انتقال استاندارد و تضمین‌شده‌ی شرکت‌های باربری (!) - وارد میشه.
اما به نظر من: «هر دو بار اسباب‌کشی معادل یک‌بار اردوی جهادیه!»
البته من از نظر معنوی این دو پدیده رو قابل مقایسه نمی‌دونم. اما واقعاً این موارد به نظرم کاملاً قابل مقایسه‌ست:
پیش‌قراولی => جستجوی بنگاه به بنگاه و کوچه به کوچه‌ی خانه‌ی جدید
مذاکره و تفاهم با مسئولین منطقه => عقد قرارداد با صاحبخانه و طی کردن شرایط سکونت
تأمین بودجه و اعتبار برای اردو => جمع و جور کردن مبلغ بیعانه و اجاره و ... از هزار راه نارفته
رفت و برگشت به منطقه => سر و کله زدن با راننده و کارگر حمل و نقل و ... برای جابجایی
اسکان جهادی در منطقه => سازگار شدن با خانه‌ی جدید که کمبودهای اقامتی فراوانی دارد
و البته خستگی و بی‌خوابی و کار بدنی شدید و درگیری لفظی و تنش‌های روانی و ... که همواره جزء لاینفک این دو برنامه‌ست.

# مسکن

# جهادی

# سبک زندگی

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز

مستاجرهاش می‌فهمن!

# سبک زندگی

# مسکن

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه

این همه بار اسباب‌کشی کرده‌ام و هیچ باری مثل قبل نبوده:
از ک.تکبیری به ک.جعفری، از ک.جعفری به ک.حیدری، از تهران به یزد، از م.فردوس به منزل فاطمی، از منزل فاطمی به منزل شایق، از یزد به تهران، از خ.سردار به خ.پیامبر، از و.224 به و.421، از تهران به قم... و حالا از ک.پاسداران4 به ک.ولیعصر16
هر کدام برای خود ماجرایی و داستانی و هزینه‌ای و تجربه‌ای.
برای فهمیدن زندگی اما این‌ها تجربه‌های اندکی است.

# مسکن

# قم

# سبک زندگی

  • ۳ نظر
  • شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
اسباب کشیدن مثل درد کشیدن است.
امتداد دارد.
تمام نمی‌شود.

# مسکن

# قم

  • ۶ نظر
  • پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون