صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸۷۵ مطلب با موضوع «بداهه» ثبت شده است

آن‌هایی که پارو نمی‌زنند، و حتی استخاره هم نمی‌کنند، منتظر رؤیت نشانه‌های الهی می‌مانند. نشانه‌های الهی، مثل چراغ‌های چشمک‌زن وسط خیابان، در دیدرس همه هستند اما به چشم خیلی‌ها نمی‌آیند.
از جلسه‌ی بازخوانی اساسنامه که بیرون می‌آییم -در مکانی که قرار نبود باشیم و با یک ساعت تأخیر- داریم خداحافظی می‌کنیم که حاجی سر می‌رسد؛ مرتبط‌ترین آدم با موضوع جلسه در مکانی و زمانی که ما نباید آن‌جا باشیم، پیدایش می‌شود؛ یک سلام و علیک کوتاه، معرفی مختصر و همین.
آدم باید کور باشد که این چشمک‌های الهی را نبیند؛ حالا گیرم که دفتر آبی نباشد و ماشین آبی باشد؛ زیر پله نباشد و طبقه دوم باشد؛ شرق تهران نباشد و غرب تهران باشد؛ هشتاد و سه نباشد و نود و شش باشد.

# حاجی

# ستاد

# سیره پژوهی

# شهید

# پنجشنبه‌ها

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: بداهه

مثالی می‌زنم:
«شما وارد اتاق تاریکی شده‌اید و بوی تعفن همه‌جا را گرفته است. چراغ قوه‌ای روشن می‌کنید و در گوشه و کنار اتاق به دنبال زباله‌ای یا لاشه‌ای یا غذای فاسدی می‌گردید. اگر منبع آلودگی را پیدا کردید آن را بیرون می‌اندازید.»
به این می گوییم: «مبارزه با فساد»
«شما وارد اتاق تاریکی شده‌اید و بوی تعفن همه‌جا را گرفته است. پرده‌ها را از جلوی پنجره کنار می‌زنید و دریچه‌ها را می‌گشایید تا آفتاب مستقیم به داخل بتابد. منشأ آلودگی دیده می‌شود و بخش مهمی از آن در پرتو نور خورشید مضمحل می‌شود.»
به این می‌گوییم: «شفافیت»

# انقلاب

# شفافیت

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: بداهه

- انتشار خلاصه‌ی فهرست هزینه‌های انتخاباتی و منابع تأمین آن (منابع بیش از ده میلیون تومان)
- انتشار فهرست اموال منقول و غیرمنقول خود، همسر، فرزندان، اقوام درجه یک و بستگان تحت تکفل رییس‌جمهور و تمامی اعضای هیأت دولت و به روزآوری سالانه‌ی آن
- انتشار جدول حقوق، مزایا و وام‌های دریافتی رییس جمهور و تمامی اعضای هیأت دولت، مدیران و معاونان کلیه سازمان‌ها، ادارات و بانک‌های دولتی به صورت ماهانه
- انتشار فهرست هدایای دریافتی (بالای ۵۰۰ هزار تومان) از هر نهاد خصوصی یا عمومی در طول دوره‌ی مسؤولیت تمامی اعضای هیأت دولت، مدیران و معاونان کلیه سازمان‌ها و ادارات و بانک‌های دولتی حداکثر دو ماه پس از دریافت
- تلاش برای اجرای شفافیت (مشابه موارد بالا) در مورد نمایندگان مجلس و مدیران و مسؤولان تمامی بخش‌های غیردولتی، شبه دولتی و عمومی

# انقلاب

# شفافیت

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶
  • :: بداهه

بی‌درنگ به کسی رأی خواهم داد که:

۱- چاق نباشد. -و پیر البته-
۲- برنامه‌ی دقیق و عزمی استوار برای «شفاف‌سازی» فضای اقتصاد و سیاست ایران داشته باشد.
۳- «شفاف‌سازی» را از خودش و اطرافیانش شروع کند.

در رأی دادن به دیگری حتماً بسیار درنگ خواهم کرد.

# انقلاب

# شفافیت

# فرهنگ

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۶
  • :: بداهه

من با مشارکت آقازاده و صبیه در سفر اخیر، فهرستی از اقدامات مورد نیاز فرهنگی و اجرایی برای بهره‌وری بیشتر کودکان و نوجوانان از فضای معنوی و فرهنگی آستان قدس رضوی تهیه کرده‌ام که ان‌شاءالله در زمان مقتضی تقدیم خواهم کرد.

# فرهنگ

# مشهدالرضا

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۶
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس

از خبرهای خوب روزهای آغاز سال، ورود برادر پنهانم به عرصه‌ی تولید محتوای باز است. مدت‌ها بود در تلگرام وقت تلف می‌کرد. حالا جدی شده و عزم وبلاگ کرده. باشد که الگوی دیگران باشد.

قوم موسی پی سیر و عدسی سرگردان
قوم فرعون شنا کرده گذشتند از نیل

قوم موسا را دنبال کنید: +

# دوست

# رازدل

# میم.پنهان

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۶
  • :: بداهه
۱- تکلیفتان را با زمان های خالی زندگی روشن کنید. اوقات فراغت یک مفهوم ذهنی است. اگر آن را بپذیرید آن وقت سرگرمی و سرگرم شدن مشروعیت می‌یابد.
۲- آدم‌های عاقل در دنیا، زمان‌های خالی را با کار داوطلبانه پر می‌کنند. تلاش بی‌مزد و منت برای کمک به کسی، تحقق هدفی یا ساختن چیزی.
۳- الدنیا مزرعة الدنیا و الآخره.
۴- کار داوطلبانه بکنید.

پ.ن:
چند تا جوان خوب و مسلمان دارند به کار روی زمین مانده‌ای از پدرانشان یاعلی می‌گویند. دعایشان کنید.

# سیره پژوهی

# شهید

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۶
  • :: بداهه

از ابتدای دهه‌ی نود برای هر سالم نامی انتخاب کرده‌ام که ارتباط مستقیم با برنامه‌های در پیش رو داشته است: «سال سخت»، «سال آغازها و پایان‌ها»، «سال یک قدم به جلو»، «سال دوام و ختام» و همین آخری: «سال دویدن به طرف درهای بسته»
فضل خدای را که تواند شمار کرد که محکم‌ترین قفل‌ها بر استوارترین درها را به یک کرشمه‌ی رحمت گشود و حالا من از این طرف آن درهای بسته با شما سخن می‌گویم! سه گردنه‌ی مخوف «مسکن، اشتغال و تحصیل» در مسیرِ «رجعت بعد از هجرت» هر یک به شکلی اعجاب‌آور پیموده شده و سال ۹۵ بعد از یک نیمه آوارگی و دربدری و اضطراب و استیصال، به پایانی خوش و آرام‌بخش رسید. بی‌شک حمایت‌ها و هدایت‌های مستقیم و غیرمستقیم برادرانِ جان و رفیقان شفیقم در این مسیر چاره‌ساز بوده است. چه آن‌هایی که در صاد برای خودشان صاحب برچسب هستند؛ چه آن‌هایی که اصلاً این‌جا را نمی‌خوانند. بدون ذکر نام و اشاره با انگشت از همه‌شان سپاسگزارم.
*
سال ۹۶ را -که سال تولید و اشتغال است- به رسم خودم سال «برادری و معاشرت» می‌نامم. آدم‌های نازنینی در این سال‌ها یافته‌ام که میسر نبوده به قدر کفایت در معیتشان باشم و برادران قدیمی که نرسیده‌ام حق برادری را درباره‌شان ادا کنم. به یاری خداوند امسال را به آنان خواهم پرداخت و امید دارم از دل برادری‌هایمان «تولید» و از کنار معاشرت‌هایمان «اشتغال» حاصل شود.


پ.ن:

+ فهرست طرح‌های بی سر و سامان یک دهه‌ی گذشته متأسفانه هم‌چنان به قوت خود باقی است. نامگذاری سال ۹۶ بی‌ارتباط با راهبرد جدیدم برای خاتمه دادن به وضعیت این کلاف سر در گم نیست.

++ آن شاعر هندی گفته بود: «هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که خداوند هنوز از انسان نا امید نیست» درباره‌ی صاد هم بی‌شک باید گفت: «هر یادداشتی که منتشر می‌شود یعنی هنوز امید نویسنده از مخاطب خاص ناامید نشده»

+++ و تو که در عصر تلگرام و گیم و جِم زندگی می‌کنی چه می‌دانی«مخاطب خاص» چیست؟

++++ این روزها سر رسید مجازی من روزانه به طور متوسط حدود ۳۰۰ نفر بازدید کننده دارد که ۹۰ درصدشان نه از طریق جستجو، که مستقیماً این‌جا را می‌حوانند. گاهی این پایین برایم چیزی بنویس که
معلوم باشد با همه‌ی آن‌ها فرق می‌کنی.

# دوست

# سال‌نام

  • ۴ نظر
  • سه شنبه ۱ فروردين ۱۳۹۶
  • :: بداهه

رفتم برای معاینه فنی:
چراغ ترمز سمت راننده
کمک فنر جلو سمت شاگرد
تنظیم موتور
نشتی اگزوز
دود آبی
...
تازه همین دیروز شمع‌ها و فیلترها را عوض کردم.
یارو اصلاً به رویم نیاورد که با چه رویی آمده‌ای معاینه. شاید معنی معاینه همین باشد. این که عیب‌ها معلوم شود.
تعمیرکار محترم یکی یکی نسخه‌ی معاینه فنی را می‌خواند و دلداری‌ام می‌داد: چراغ که چیزی نیست، کمک فنر که حله، تنظیم موتور که... آخ آخ آخ ... دود آبی...
*
من تا امروز نمی‌دانستم که ماشینم دود آبی دارد. در حقیقت اصلاً چنین دودی ندارد. چون من هیچ‌وقت با آن تخت گاز نمی‌روم. اما برای معاینه که دور موتور را بالای چهار هزار بردم، کارشناس فنی دود آبی را دید. البته واقعاً مطمئن نیستم که دود «آبی» دیده شده باشد. بلکه احتمالاً این تعبیری است که از رنگ خاص این دود بین تعمیرکاران رایج است.
اما دود آبی برای من بیش از آن که یک مفهوم فنی داشته باشد -که یعنی رینگ‌ها روغن ریزی دارند و موتور باید باز شود و پیستون‌ها باید عوض شود و موتور برود تراشکاری و ...- یک تعبیر شاعرانه است. تعبیر شاعرانه‌ای از یک اضمحلال عمیق ولی پنهان.
*
حال مجید خراب است. برایش دعا کنید.

# زندگی

  • ۱ نظر
  • شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵
  • :: بداهه
  • :: صندلی دوم

خرداد هشتاد و هشت چیزی برایش به یادگار نوشته‌ام. گشته بعد هفت سال از لابلای کاغذهایش بیرون کشیده؛ عکس گرفته و فرستاده که: ببین چقدر فیلان و بهمان.
داداش!
آن ضرب دستی که آن روز من داشتم اگر به آجر نسوز زده بودم تا به حال باغ گل شده بود. شما یحتمل کبریت بی‌خطری که شعله نکشیدی.
*
هنوز حرف همان است: کلاه خودت را بچسب.

# دوست

  • :: بداهه
  • :: پیامک

این شب‌ها،
پخش دوباره‌ی وضعیت سفید،
بیشتر از آن‌که تمسخر کیمیایی باشد که چند دقیقه قبل از آن تکرار می‌شود،
هجو جشنواره کثیف فیلم فجر است.
جشنواره‌ای که هیچ چیزی از زندگی ما آدم‌های معمولی تویش نیست:
نه در کاخش؛ نه در کوخش.
الفاتحه.

# انقلاب

# سینما

# هنر

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵
  • :: بداهه

گره زدن سبزی چه ارتباطی با باز شدن بخت آدم دارد؟
اما به فکر دیگران بودن، برای دیگران بودن، شاید بخت آدم را باز کند. شده که می‌گویم.
*
شادی باید در دل آدم باشد. ادای شادی درآوردن فایده‌ای ندارد. دل خودت که هیچ، دل دیگران را هم خوش نمی‌کند.
*
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.

# برادر

# تولد

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵
  • :: بداهه

هفت سال پیش، دوازدهم بهمن هشتاد و هشت، این مطلب را نوشتم: «دلم گفت بگویم بنویسم»
همان روزها داشتم تصمیم می‌گرفتم که صاد را راه بیندازم.
حالا هفت سال گذشته و غصه‌ها و قصه‌هایمان اصلاً کم نشده؛ فقط از نوعی به نوعی دیگر تغییر پیدا کرده.
قانون اصلیِ دنیا همین است: گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هم است. خلاص.

# صاد

# وبلاگ

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵
  • :: بداهه

بعد از سال‌ها، یک کار عجیب کردم و با بچه‌های دوره‌ای که با آن‌ها کلاس دارم آمدم اردو. آن هم کجا؟ مشهدالرضا علیه‌السلام.
دومین مشهد مجردی امسال!
*
چقدر بچه های ما به کمک نیاز دارند. چقدر دست‌مان کوتاه است و خرما بر نخیل.
*
تهران عجب ماجراهایی دارد.

# مدرسه

# مشهدالرضا

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
  • :: بداهه

«شانس کچل» یعنی این‌که یک شب، وسط هفته، رفته‌ای به یک مکان خلوت و دور از مرکز، با همسر آینده دو کلمه اختلاط کنی ببینی به درد هم می‌خورید یا نه، قرار و مدارهای زندگی‌تان را بگذارید، یکهو معلم قدیمی‌تان با کل فامیل و خانواده‌شان و هشت تا بچه‌ی قد و نیم قد بریزند توی محفل (!) و ...
کاملاً درکت می‌کنم. غصه نخور. خاطره شد!

# ازدواج

  • :: بداهه

بالاخره خریدمش. دست دوم. از خانم معلمی که هر روز آن را توی خانه می‌گذاشته و می‌رفته مدرسه!
اسمش را گذاشتم: صادق.

# زندگی

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۵
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون