پهلوان کوچکی است برای خودش -این را قبلاً هم گفته بودم- امروز خواستم که ببینمش. بعد از
عقدش نشدهبود که گپ بزنیم و حالا عروسی کرده و در انتظار فرزند...
دو ساعتی گفتیم و خندیدیم و چای میوهای خوردیم. از همه بیشتر به این خندیدیم که در همهی شش سال گذشته او هیچوقت
صاد را نخوانده و ندیدهاست. هیچوقت هیچکدام از شمایی که این جا را مستمراً میخوانید، او را ندیدهاید و او هم. اصلاً ارتباط ما در این سالها از مسیر اینترنت نگذشتهاست و این برای هر دویمان جالب بود.
دعوتش کردم و نشانی
صاد را دادم که بیاید و ببیند. همهی مطالبی که در آن مستقیماً به دیدارهایمان اشارهکردهام را هم برچسب واحدی زدم که بتواند پیدایش کند:
میم.پنهاناز امروز یک مخاطب قدیمیِ جدید داریم. خوش آمدید.
پ.ن:
در حین این فعالیت وقتگیر مطالب مربوط به چند نفر دیگر را هم برچسب واحد و جدیدی زدم. صرفاً جهت اطلاع بیکارالدولههای وبلاگخور!
# دوست
# میم.پنهان
# پنجشنبهها
# کافه