صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۴۰ مطلب با موضوع «پریشان» ثبت شده است

عهد کرده بودم که تا پایان امتحانات روزانه‌نویسی را تعطیل کنم. اما هفدهم دی‌ماه برای من یک روز معمولی در تقویم نیست.
روزهای غیرمعمولی همیشه روز تولد یا مرگ کسی؛ روز عقد و ازدواج؛ روز اول و آخر سال یا روز وقوع اتفاقات بزرگ تاریخی نیستند.
در تقویمِ دلِ ما بعضی ساعت‌ها، بعضی لحظه‌ها و بعضی روزها غیرمعمولی هستند چون خدا در آن اوقات جلوه‌هایی کرده و معجزاتی نشانمان داده. معجزاتی که قلبمان را از درون لرزانده و حالمان را در برون تغییر داده.
این لحظه‌ها و این روزها را باید گرامی داشت و قدر دانست.
*
برای شرح کامل آن‌چه در هفدهم دی‌ماه هشتاد و هشت بر ما رفت هنوز خیلی زود است...

# برادر

  • :: پریشان
...
اگر می‌شد
وصیت می‌کردم که
چیزی از حلقه‌ی ولایت در کفنم بگذارند؛
تا در آن دنیا شفیعم باشد
...

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • :: پریشان

چه بازی‌ای کرد خدا با «او»
چه بازی‌ای کرد خدا با «من»
چه بازی‌ای کرد خدا با «تو»
*
آمده‌ای که همین را بگویی.
آمده‌ای که همین را بگویم.
آماده‌ای که همین را بشنوی؟
*
چرا بغض می‌کنی؟
چرا می‌خندی؟
چرا سرفه می‌کنی؟
*
ای بردریده دامِ ما
ای وایِ دل
ای وایِ ما

# برادر

# واحد قم + حومه

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۱
  • :: پریشان
من: پیوسته در یادمی. عصر عرفه. صحن جمکران.
تو: (شش شاعت بعد) نمی‌توانم فراموشش کنم... ما نتوانیم و عشق، پنجه در انداختن
من: بخاطر خدا چاقو رو بذار روی گلوی اسماعیل؛ هر چی خدا بخواد همون میشه.
تو: (شش شاعت بعد) در گل بمانده پای دل...
*
پ.ن ۱:
کارِ تو وقتی از سعدی و حافظ به مولوی می‌افتد، فصل باران است.
پ.ن ۲:
این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
پ.ن ۳:
ای وای دل، ای وای ما

# برادر

  • :: پریشان
  • :: پیامک

تو: پیش‌از این‌ها، بیش از این‌ها دلت برای حرم تنگ می‌شد.
تو: ...حالم خراب است برادر
من: نگفته بودم؟ عاشق‌ها اول پاییز تب می‌کنند.

*
بیست ماه پیش گفته بودمت:
...
باید یاد بگیری که مراقب خودت باشی. اگر هدفی فراتر از خودت داشته باشی، اگر بدانی که زمین خوردنت دل چند نفر را می لرزاند، به این راحتی ها زانو نمی زنی.
سرد است. مراقب خودت باش. عاشق ها زود تب می کنند.

# برادر

  • :: پریشان
  • :: پیامک

...
ما را به
س خ ت ج ا ن ی
خود
این گمان
نبود
...

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
  • :: بیت
  • :: پریشان

...
ز ن د گ ی
ب ی
ع ش ق
...

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
  • :: بیت
  • :: پریشان
خواب موقعیتی رو می بینی
که قبلاً داشتی
و از دست دادیش رها کردیش
می فهمی که هنوز دلت پیشش بنده
اما فقط میتونی گریه کنی

# رؤیا

# زندگی

# مدرسه

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۱
  • :: پریشان

...
اجتمع مُلک روم و کان قبل الاسکندر متفرقاً
و تفرّق مُلک فارس و کان قبل الاسکندر مجتمعاً
...

ابوجعفر محمد بن جریر
اخبار الرسل و الملوک (تاریخ الطّبری)
ج ۲ - ص ۶۹۳

گفتم که بدانی با دلم چه کرده‌ای.

# دوست

# تاریخ

# قصه

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
  • :: پریشان
  • :: کتاب

برای من که «نوروز» را «عید» ندارم، «فروردین» آخرین ماهِ «زمستان» است؛ ماهِ ریخت و پاشیده‌ی معطل بین حال و آینده.
«بهار» فصل تولد است؛ فصل جوانه زدن؛ فصل «نو» شدن و «نو» شیدن.
اول اردی‌بهشت‌ماهِ جلالی، اول بهار است و «اردی‌بهشت» هفده روز دارد. هفده روزِ بهشتی که ختم به «روز جهانی‌آدمی‌زاد» می‌شود. بعد از هفده اردی‌بهشت، بلافاصله «خرداد» می‌رسد. سی و یک روزِ تمام «خرداد» است؛ و من هفدهم خرداد، آخرِ بهار، متولد می‌شوم.
هر سال به دنیا که می‌آیم «تابستان» می‌شود. انگار «تابستان» منتظر است که «بهار» آخرین مسافرش را پیاده کند و بعد سر برسد. از هجدهم خرداد «تابستان» می‌شود که یک ماه است و صد روز دارد. روزهای تابستان مثل هم است. تابستان فصل خورشید است؛ فصل کودکی؛ فصل گندم‌زار؛ فصل خرمن؛ فصل چاهِ آب؛ ماهِ صد روزه‌ی گرم.
بعد از تابستان «پاییز» می‌آید که دو ماه است: «مهر» که ماهِ بغض است و «آبان» که ماهِ گریه؛ هر کدام چهل روز. «پاییز» فصل رشد کردن است؛ فصل بلوغ. همه‌ی کودکی را در مدرسه بغض می‌کنم و در نوجوانی می‌گریم.
بعدش کمی «زمستان» می‌شود. «زمستان» نامعلوم‌ترین فصل سال است که از چهل روز تا گاهی چهارصد روز ادامه دارد. «زمستان» فصل آدم شدن است و ماه‌های متعدد و مکرری دارد: ماهِ غصه، ماهِ بخاری، ماهِ امتحان، ماهِ جاده، ماهِ عاشقی، ماهِ برف، ماهِ شب چهارده، ماهِ انار، ماهِ جهادی.
*
این تقویم پریشانی هر سال من است: اردی‌بهشت، خرداد، تابستان، مهر، آبان، زمستان.
امروز اول بهار است به روایت خورشید؛ و جمعه است؛ و ذکر جمیل سعدی رواج دارد. این هر سه را به فال نیک می‌گیرم و برای دلِ خودم می‌نویسم:

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگِ دهن‌آلوده‌ی یوسف ندریده
...

# تو

# سعدی

# قصه

  • ۴ نظر
  • جمعه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
  • :: پریشان
  • :: کودکی
تا پیش از این
واحد شمارش «عاشق» را
«دل»
می‌دانستم.
حالا
مدتی‌ست
نظرم عوض شده
:
یک
«شهر»
تا
به من
برسی
عاشقت
شده‌است
.

# تو

# فاضل

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پریشان
  • :: نغز

هر روز
در آینه
پسرکی دوازده ساله
موهایش را شانه می‌زند
و به مدرسه می‌رود

# قاب در قاب

# قصه

# مدرسه

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۰
  • :: پریشان
  • :: کودکی

...
به باران بگویید دیگر نبارد
و یا غصه‌ها را بشوید، سر آید
...

# برادر

  • ۴ نظر
  • يكشنبه ۷ اسفند ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پریشان
  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۰
  • :: پریشان
بیچاره آهویی ...
بیچاره‌تر شیری ...

# شیرآهو

  • :: پریشان
احساس شیرینی فروشی را دارم
که یک عمر به مردم شیرینی فروخته
اما خودش هر روز روزه بوده
و هرگز شیرینی نخورده

# توحید

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۰
  • :: پریشان
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون